متن نگار
فارسی
چکامه
ناشناس
اگر قرار است روزي پروانه شوم. بگذار روزگار هرچه مي خواهد پيله كند
شهریار
ناشناسی که به تاریکی شب می برد نان یتیمان عرب
بیدل دهلوی
به دل گفتم:كدامین شیوه دشوار است در عالم؟ نفس در خون تپید و گفت: پاس آشناییها...
صنم نافع
آمدی قصه ببافی كه موجه بروی...؟ در نزن ، رفته ام از خویش كسی منزل نیست ...
کوروش نامی
رمضان مردیست عاشق که به خاطر دیدن روی ماه شوال معشوقه اش دست به اعتصاب آب وغذا زده است
حافظ
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد خلق را ورد زبان مدحت و تحسین من است
فیض کاشانی
ناامیدم مکن از دولت وصلت ای دوست که ز تو ،غیر تو دانی ،که ندارم امید
نیما معماریان
فرق می کند وقتی ژاکتِ من از دست های تو نتواند جدا شود و دست هایم باقی بماند در جیب هایت
جواد نعمتی
با نگاهی که خالی ازعشق است، از نجابت فرار می کردی با همان موی لخت خرمایی کافه را بی قرار می کردی
لحظه از انتظار سر می رفت، صندلی ها مچاله می ماندند طعنه هایت عمیق تر می شد، قهوه را زهر مار می کردی
سعدی
بازآ که در فراق تو چشم امیدوار چون گوش روزه دار بر الله اکبر است
فروغ فرخزاد
و زخمهای من همه از عشق است
فائزه ربیعی
آمده ای اما بوی رفتنت بیشتر به مشام میخورد
افشین یداللهی
امشب کنار غزلهای من بخواب شاید جهانِ تو آرامتر شود
فاضل نظری
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
یک صورت گرد و دو ابروی کشیده ماه من الزامی به آرایش ندارد
لب را گزیدم تا مبادا گفته باشم چشمان آبی رنگت آرامش ندارد
باد پیغام رسان من و او خواهد ماند گرچه خود بی خبر از بوسه ی پنهانی ماست
بینقابی های گل بی التفات صبح نیست آنقدر واگشت آغوشت که من رسوا شدم
دور افتادهی من باور کن آغوش او جای مناسبی نیست... هر بار که دلم هوایت را میکند از دسترس خارجی!
احمد شاملو
من برای آنکه چیزی از خود به تو بفهمانم، جز چشمهایم چیزی ندارم...
لیلا مقربی
بی تو خبری نیست دگر فقط شب شده است...!
حزین لاهیجی
آمد ز طرْفِ کویَت صبحِ ازل نسیمی بوی تو را گرفتیم ما و بهار هر دو
فاطمه ریگی
چه تنهایی دلگیری چه خودخواهی شیرینی چقدرخوبه که میدونی توی قلب وتو دنیاشی...
1
2
3
4
5
پشتیبانی