English
غمگین
صائب تبریزی
می کشد در دل شبها نفسی موج سراب وای بر حال نگاهی که پی دل برود
سجاد سامانی
روزهای عمر من با گریه کردن میرود آبروی ابرها با گریهی من میرود!
هوشنگ ابتهاج
امروز که محتاج توام، جای تو خالیست فردا که میآیی به سراغم نفسی نیست...
در دل بینوای من عشق تو چنگ می زند شوق به اوج می رسد، صبر فرود میکند ...
سید تقی سیدی
این قلب ترک خورده من بند به مو بود، من عاشق او بودم و او عاشق او بود...
وحید عیسوی
آخرش هم عشق پاکم را هوس پنداشتند من تو را میخواستم، اما نشد، نگذاشتند
محمد علی بهمنی
مرا با برکه ام بگذار، دریا ارمغانِ تو بگو جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت!
مولانا
رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم هم بیدل و بیمارم هم عاشق و سرمستم
مهدی اخوان ثالث
تو چه دانی که پس هر نگه ساده ی من چه جنونی... چه نیازی... چه غمی ست...
محمد قهرمان
دیوان عمر را دو سه روزی ورق زدیم ابیات برگزیدهی ما را کسی ندید...
شهریار
ناشناسی که به تاریکی شب می برد نان یتیمان عرب
بیدل دهلوی
به دل گفتم:كدامین شیوه دشوار است در عالم؟ نفس در خون تپید و گفت: پاس آشناییها...
صنم نافع
آمدی قصه ببافی كه موجه بروی...؟ در نزن ، رفته ام از خویش كسی منزل نیست ...
فیض کاشانی
ناامیدم مکن از دولت وصلت ای دوست که ز تو ،غیر تو دانی ،که ندارم امید
جواد نعمتی
با نگاهی که خالی ازعشق است، از نجابت فرار می کردی با همان موی لخت خرمایی کافه را بی قرار می کردی
لحظه از انتظار سر می رفت، صندلی ها مچاله می ماندند طعنه هایت عمیق تر می شد، قهوه را زهر مار می کردی
فروغ فرخزاد
و زخمهای من همه از عشق است
فائزه ربیعی
آمده ای اما بوی رفتنت بیشتر به مشام میخورد
افشین یداللهی
امشب کنار غزلهای من بخواب شاید جهانِ تو آرامتر شود
فاضل نظری
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است مثل شهری که به روی گسل زلزله هاست
یک صورت گرد و دو ابروی کشیده ماه من الزامی به آرایش ندارد
لب را گزیدم تا مبادا گفته باشم چشمان آبی رنگت آرامش ندارد
دور افتادهی من باور کن آغوش او جای مناسبی نیست... هر بار که دلم هوایت را میکند از دسترس خارجی!
احمد شاملو
من برای آنکه چیزی از خود به تو بفهمانم، جز چشمهایم چیزی ندارم...
1
2
Support