فارسی
شعر
مولانا
دلتنگم و دیدار تو درمان من است بی رنگ رخت زمانه زندان من است
صائب تبریزی
سنگین نمیشد اینهمه خواب ستمگران گر میشد از شکستن دلها صدا بلند
سعدی
شنیدمت که نظر میکنی به حال ضعیفان تبم گرفت و دلم خوش به انتظار عیادت
امید صباغ نو
ترسِ شیرین و مبهمی دارد اینکه در انحصار " یک " نفری
عماد خراسانی
بیچاره آن که هست گمانش ز سادگی صبحی برای این شبِ تار آفریدهاند.
سنگ بیقیمت اگر کاسهی زرین بشکست قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
مجتبى سپيد
ماه هم ماهِ خدا سی روز همراه خداست ماهِ ما یک روز می آید، دو سالی میرود!
به غیر از عشق آوازِ دُهُل بود هر آوازی که در عالم شنیدم...
گر چشم دلم به صبر بودی جز عشق ندیدمی مهمات
بهروز یاسمی
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم چند وقت است که هر شب به تو می اندیشم!
اُمید وصل تو جانم به رقص میآرد چو باد صُبح که در گردش آورد ریحان
علیرضا آذر
دل به دريا زده اى! پهنه سراب است، نرو! برف و كولاك زده! راه خراب است، نرو!
سیمین بهبهانی
هر طرف آیتی از خوشحالی است زین میان جای تو، تنها، خالی است ...
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
آسمان مصطفایی
جسم و جانم آنِ تو بوسه هایت آنِ من
حافظ
تا دل هرزه گرد من رفت به چین زلف او زان سفر دراز خود عزم وطن نمیکند
کمتر از ذره نهای پست مشو مهر بورز تا به خلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
فائزه ربیعی
آنجا که تو نیستی مرا میلی نیست مجنون که تو نیستی حاجت لیلی چیست
1
2
پشتیبانی